تاب تاب... ا باسی
سلام به دختر گلم مهرسایی این روزا خیلی سرت گرمه با اومدن عمو و زهرا جان کلی باهاشون بازی میکنی. عمو رو که کلا عطا صدا میزنی با اینکه میدونی عموی شما هستن و گاهی که از دستت در میره میگی عمو عطا...کلا دوست داری مثل بزرگترا صحبت کنی چون گاهی که من بابایی رو صدا میزنم شما هم پشت سر من بابا رو به اسم صدا میزنی. جالب اینه که این کاراتو وقتی آدم عصبانیه یا حسابی هول کرده از ترس انجام میدی. مثلا: به پیاز علاقه خاصی پیدا کردی (البته خام و با پوست) یکیش رو تو دستت گرفته بودی و میخواستی امتحانش کنی و گازش بزنی هرچی گفتم مهرسا جان اینا خوردنی نیست کثیفه.....انگار نه انگار... بعد گفتم بابایی بیاین که مهرسا به پیازها دست زده....(که مثل...
نویسنده :
مامان مهرسا
14:01